امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

غنچه زندگیم

جمله به جمله عشق

سخنگوی خونه حالا دیگه حسابی بزرگ شدی اینقدر قشنگ با ما صحبت میکنی خیلی قشنگ و کامل وقتی حرف میزنی از جمله جملت عشق میباره یه بارون رحمت از خدای بزرگ ۰میخوام جمله هاتو انتخاب کنم و بنویسم اما نمیدونم با کدوم جملت عاشق تر میشم از همشون خوشحالم ۰ حس بویاییت خیلی قوی شده کوچکترین بویی که میاد میپرسی مامان بوی چی میاد با همون زبون بچه گانه و شیرین خودت و هر بویی رو زودتر از ما میفهمی۰ مامان سیب ژمینی درس بکن من بخولم۰ مامان گلیب فولوت خیلی دوممس۰ و۰۰۰ خداجونم برای میلیاردمین بار شکرت ۰ خودت حفظش کن۰آمین
26 آذر 1394

ترس های مادرانه

ترس ترس کلمه ایه که خیلی برام نا آشنا نیست نمیدونم چطور بوده اما سالهاست همیشه ترس داشتم از همون کودکی تا امروز ۰ این کلمه باهام بوده فقط موقعیتای رو یاروییش متفاوت بوده گاهی ترس از گم شدن یا از دست دادن عزیزام گاهیم ترسای لحظه ای و گاهیم۰۰۰ خلاصه که برات بگم همیشه طعمشو چشیدم۰ حالا طعم ترسام فرق کرده طعمش شده برای تو لحظه هات آیندت دعاهام شده رنگ تو چه تو لحظه هات چه تو آینده ۰شده آیت الکرسیای هر روزه و حمدای هر ثانیه صدقه های هفتگیم ۰ نمیگم بره خودم و بابا نیست نه اما با وجودت طعمش متفاوت شده یعنی اون نیمه پره اون پر رنگ ترش برای توست گلکم۰ شاید بگی مامان ترسو دوست ندارم ۰منم خود ترسو دوست ندارم اما این قضیه یه چیزیه که هیچ وقت ب...
1 آذر 1394
1